« مرغ باغ ملکوت »
« معجزات امام حسن مجتبی (ع) »
امام حسن (ع) در مجلس معاویه
2 - روایت شده است که عمرو بن عاص به معاویه گفت: حسن بن علی مردی است با حیا و هنگامی که بر فراز منبر برود و مردم با تندی به او نگاه کنند ، خجل گردیده و کلامش را قطع میکند . پس اجازه بده او به منبر برود .
معاویه ، خطاب به امام حسن علیه السّلام گفت : ای ابا محمّد ! برو منبر و ما را موعظه کن !
حضرت ، منبر رفت و حمد و ثنای خدای را بجا آورد و بر جدّش درود فرستاد و سپس فرمود : ای مردم ! هر کس مرا شناخته که شناخته و هر کس مرا نمیشناسد ؛
پس بداند که من حسن فرزند علی عليه السّلام ، فرزند بانوی زنان عالم فاطمه دختر رسول خدا ، فرزند رسول خدا ، فرزند نبی خدا ، فرزند سراج منیر ، فرزند بشیر نذیر ، فرزند رحمة للعالمین ، فرزند کسی که بر جنّ و انس ، بر انگیخته شده ، فرزند بهترین مردمان بعد از رسول خدا صلّي الله عليه وآله و سلّم ، فرزند صاحب فضائل ، فرزند صاحب معجزات و دلایل ، فرزند امیر مؤمنان هستم .
و من کسی هستم که از حقّم باز داشته شدهام . من و برادرم ، دو آقای جوانان اهل بهشت هستیم . و من زاده رکن و مقامم . و من زاده مکّه و منی ، مشعر و عرفاتم .
معاویه ، خشمگین شد و گفت : این مطالب را رها کن و در توصیف خرما سخن بگو ! حضرت فرمود : باد آن را بارور میکند و گرما میرساندش و سرمای شب ، آن را مرغوب میکند . سپس به کلام سابقش برگشته و فرمود : من زاده شفیع و مطاعم ، من فرزند کسی هستم که ملائکه در کنار او جنگ کردهاند . من پسر کسی هستم که قریش در مقابل او سر فرود آوردند . و من پسر امام مردم و زاده رسول خدا - صلّی اللَّه علیه و آله - هستم .
در این هنگام ، معاویه از آشوب مردم ترسید و گفت : ای ابا محمّد ! بس است ! از منبر پایین بیا ، آنچه بیان کردی برای ما کافی است .
آنگاه حضرت از منبر پایین آمد . معاویه گفت : گمان کردم میخواهی خلیفه شوی ، تو را چه به خلافت !!!
امام فرمود : خلیفه ، کسی است که عمل به کتاب خدا و سنّت پیامبرش نماید ، نه کسی که ظلم کند و تعطیل سنّت پیامبر نماید و دنیا را پدر و مادر خویش گیرد . در این دنیا ، مدت کمی لذّت میبرد و زود باشد که تمام شود و عذابی پشت سر آن بیاید .
در آن مجلس جوانی از بنی امیّه حضور داشت که به امام حسن علیه السّلام و پدر بزرگوارش ناسزا گفت . حضرت فرمود : خدایا ! نعمتت را از او بگیر و او را به صورت زنی در بیاور که از او عبرت بگیرند . در این لحظه آن جوان متوجه شد که مانند زنان است .
امام فرمود : گم شو ای زن ! تو را چه به مجلس مردان !