هنگامۀ جرس
02 دی 1399
هنگامۀ جرس
می ریزد از درخت ، طعم انارِ گَس
ای کرم نانجیب ، این تازیانه بس !
می تازد از درون ، کرمی به جان باغ
ای باغبان بیا در هیبت عسس
می بارد از گل تبدار اطلسی . . .
رنگی به شکل یأس ، برفی چنان هرس
از چلچراغ باغ ، در انتهای دی
چيزي نمانده است . . . _ سرمایه ای عبث ! _
می نالم از خزان ، از کرم نانجیب
دیگر درخت باغ ، هیزم کنار خس
می خواهم از خدا ، باشد به نوبهار
طعم انار ناب ، طعم خوشی ملس
ای باغ رازقی ! خو کن به هرم ماه
در منجلاب زخم ، تا انتها برس
می خواهم از خدا ، مرگ خزان و درد
یک کوله بار عشق ، هنگامۀ جرس !
سروده: « صبا ملکوتی »