خون دل !
07 دی 1395

خدايا شكرت !

شام مان را خورديم . . .
همچو شب های دگر
دسِرش : خونِ دل و خونِ جگر !
*****
نه كلامی ، حرفی

نه حديثی از عشق
و نه لبخند لطيفي با هم

نه نگاهي به رخ عاشقِ بیدل گشته
نه نگاهي به رخ معشوقه

نه حديثي كه كند ياد بهار

و نه مِهری
كه كند خانۀ دل را بيدار !
*****
خدايا شكرت !

تو اگر مي خواهی
من و او فردا هم
بر سرِ سفرۀ شام

در كنار تن هم بنشينيم
نانِ خونابه و داغ

بر سر سفره گذار

دسِرش را خودمان می آريم
دسِرش خون دل و خون جگر
همچو شب های دگر !
![]()

« صبا ملکوتی »