« مرغ باغ ملکوت »
بنام خداوند بخشاينده مهربان
دست به دامن فضل خداى مي زنم . به او از لغزشها پناه مي برم .
خداوند بنده اى را مبتلا نمي كند ، بدنى را دچار بيمارى نمي سازد ،
مگر اين كه دارو و درمانى هم برايش قرار مى دهد و براى هر دسته از دردها نوعى از دارو ها و درمان ها است .
بدن آدميزاد حكم كشورى را دارد كه پادشاهش قلب باشد .
رگها و اوصال و دماغ عمّال او هستند ( فرمانروايان ) .
خانه آن پادشاه ، دل است . زمين و حيطه استيلاى او بدن است .
اعوان او دست ها، پاها، لب ها، گوش ها و زبان است .
خزانه او معده و شكم ، سراپرده او صندوقچه سينه است .
پس دست ها ياران ( معاونان ) او هستند ، كه آنچه را بخواهد نزديك كنند يا دور سازند و بر آنچه پادشاه اشارت كند عمل نمايند .
پاها مركب فرمانبردار پادشاه هستند كه هر كجا بخواهد او را نقل و انتقال مي دهند .
چشم ها پادشاه را به آنچه از نظرش پنهان است ، دلالت مي كنند ؛ زيرا شاه درون سرا پرده است .
چيزى و كسى در سراپرده او راه نمييابد مگر به اجازت او .
و همين چشم ها براى پادشاه ، دو چراغ روشن نيز هستند .
گوش ها به منزله حصن و حصار مملكت اند . مانند پاسداران در مرز كشورند .
چيزى و كسى را در خاك او وارد نمي كنند ؛ مگر با موافقت او .
چون توانائى آن را ندارند كه بى اشارت او كار كنند و هنگامى كه پادشاه فرمان احضار چيزى را صادر كرد خود به حال سكوت و انتظار بسر مي برد تا به وسيله گوش ها چه مى شنود ؛ پس آنچه را شنيد جواب مي گويد .
زبان با افزار و ادوات بسيار خود ، سخن پادشاه را ترجمه مي كند .
از جمله آلات و افزار زبان ريح الفؤاد و بخار معده و لب ها و دندان ها هستند كه بعضى از بعض ديگر بى نياز نيستند و سخن زيبا و تمام ادا نمي شود ، مگر آنكه در بينى بگردد .
زيرا بينى كلام را زيبا مي كند ، چنان كه دميدن در مزمار به صورت آواز خوشى در مى آيد .
اما سوراخ هاى بينى دو نقيب او هستند . بوي هائى را كه خوش و معطر است و پادشاه آن را دوست دارد ، بر او داخل مي كنند و چون بوى بدى پيدا شد ؛ كه شاه از آن نفرت داشت ، به دستها فرمان مي دهد كه جلوى بينى را بگيرند و از ورود آن ممانعت كنند .
براى اين سلطه و اقتدارى كه به اين پادشاه داده اند علاوه بر خوشى و ناخوشى كه از اعوان و عمال خود مى بيند برابر كارهايش ثواب ها و عقاب ها مقرر است ، شكنجه او از شكنجه هاى پادشاهان ظاهرى قهار جهان ، سخت تر است ، ثواب او از پاداش آنها بالاتر ، اما شكنجه او اندوه است و پاداش او سرور و خوشى است . . .
طب الرضا عليه السلام / ترجمه امير صادقى ، ص : 47 - 44