« مرغ باغ ملکوت »
8 صفر ، سالروز رحلت حضرت سلمان علیه السلام
پایان زندگی دنیوی
یکی از خصوصیات انسانهای کامل و اولیای مقرب درگاه خداوند این است که گاهی از غیبها مطلع میشوند.
سلمان نیز اینچنین و از زمان مرگ خود باخبر بود. حتی روز و ساعت مرگ خویش را میدانست.
او در مدائن مریض شد و بیماری او روز به روز شدت یافت وقتی که اطمینان یافت که فرصتهای آخر زندگی را میگذراند، به وصیت مولا و حبیبش رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) عمل کرد و دستور داد تا او را به قبرستان ببرند تا با مردگان صحبت و گفت و گو کند و این سخن با اموات نشانه بود برای اینکه سلمان رفتنی است و اجلش فرا رسیده است.
او در بامداد روز سهشنبه سال 34 یا 36 هجری قمری از همسرش مقداری مشک طلبید و بدن خود را با آن خوشبو کرد و بعد منتظر ماند تا اجلش فرا رسید.
او باید آمادة هجرت بزرگ به سوی پروردگارش باشد. درآخرین لحظات و در آستانة جدایی جان از تن، شخصی به عیادتش آمد و از سلمان پرسید: چرا گریه میکنی؟ در صورتی که پیامبر(ص) هنگام وفات، از تو راضی بود!
سلمان جواب داد: به خدا سوگند گریهام از ترس مرگ یا طمع به دنیا نیست بلکه به خاطر توصیة پیامبر(ص) است که میفرمود: باید نصیب هریک از شما از دنیا، همچون ره توشة یک مسافر باشد. اینک من در حالی از دنیا میروم که در اطرافم این همه وسایل است در حالی که در کنارش فقط آفتابهای بود و کاسهای.
زاذان که آن هنگام در خدمت سلمان بود ، پرسید: چه کسی شما را غسل میدهد؟ سلمان گفت: همان کسی که پیامبر(ص) را غسل داد: زاذان با تعجب گفت: اما او در مدینه است و شما در مدائن، چگونه ممکن است شما را غسل دهد؟
سلمان پاسخ داد: همین که چانهام را بستی، صدای پای او را میشنوی، رسول خدا(ص) مرا از این امر آگاه کرده است ….
زاذان میگوید: همین که روح پاک سلمان از این جهان رخت بربست و چانهاش را بستم، جلو درب خانه آمدم و دیدم حضرت علی(ع) و قنبر از اسب پیاده شدند.
حضرت پرسید: سلمان وفات کرد؟ گفتم: آری… . حضرت علی(ع) روپوش را از روی سلمان که لبخندی به چهرهاش نقش بسته بود، برداشت و گفت: خوشا به حالت!
ای اباعبدالله(کنیة سلمان) هنگامی که به حضور پیامبر(ص) رسیدی به او بگو که با من چه کردند… سپس حضرت علی(ع)، سلمان را آمادة دفن نمود و پس از تکفین، با تکبیری بلند بر او نماز خواند.
طبق وصیتاش برای مراسم تدفین او حضرت علی (علیه السلام) و قنبر آمدند و سلمان را غسل و کفن کردند و حضرت این شعر را بر کفن او نوشت:
وفدت علی الکریم بغیر زاد / من الحسنات والقلب السلیم
وحمل الزاد اقبح کل شیء / اذا کان الوفود علی الکریم
« بدون ره توشهای، از نیکیها و قلب سلیم به درگاه خدای کریم وارد شدم
و اگر قرار باشد که آدمی به محضر شخص بزرگواری وارد شود بر داشتن توشه راه ، زشتترین چیزهاست.»
سن سلمان را هنگام مرگ، بین 250 تا 350 سال عنوان کردهاند.
امروزه مقبره سلمان در مدائن، زیارتگاه مسلمانان است.
——————————————————————————
منابع:
ره توشه عتبات عاليات؛ جمعي از نويسندگان
کتاب ‘سلمان و بلال’ نوشته حجت الاسلام ‘جواد محدثی’
http://www.shafaf.ir/fa/news/156482/