« فدک »
138 - امام صادق - علیه السّلام - فرمود : پیامبر اکرم - صلّی الله علیه و آله - و مسلمانان از جنگی برمیگشتند .
در منزلی فرود آمدند و غذا خوردند . جبرئیل فرود آمد و فرمود : ای محمّد صلّی الله علیه و آله ! برخیز و سوار شو .
حضرت ، سوار شد و جبرئیل با او بود . به وسیله طیّ الارض به فدک رسید .
هنگامی که اهل فدک شنیدند سواری به طرف آنها میآید ، خیال کردند دشمن ، آنها را غافلگیر کرده لذا درهای شهر را بستند و کلیدها را به پیر زنی که در بیرون شهر زندگی میکرد ، سپردند ، و به بالای کوه ها پناه بردند .
جبرئیل نزد پیر زن آمد و کلیدها را از وی گرفت و دروازههای شهر را باز کرد .
و پیامبر را در خانههای آن ها گردانید .
جبرئیل فرمود : یا محمّد صلّی الله علیه و آله ! اینجا را خداوند از آن تو قرار داده است ؛
چون مسلمانان جنگ نکردند . و خدا آن را به تو بخشید .
و جبرئیل پیامبر را در خانهها و کوچههای آنها گردانید و درها را بست و کلیدها را به پیامبر سپرد .
رسول خدا - صلّی الله علیه و آله - نیز آن را در غلاف شمشیرش قرار داد .
سپس سوار شد و باز هم زمین زیر پای او پیچیده شد و به یارانش ملحق گردید . و هنوز آنها برنخاسته بودند .
حضرت فرمود : « به فدک رفتم و خداوند آن را به من بخشید » .
منافقین به حضرت، کنایه و طعنه زدند . . .