انسان در این کره خاکی، رودی در جریان است که هزاران و احتمالاً میلیونها سال جریان داشته و دارد. نسلها، تشکیل دهنده این رود کهن هستند.
انسان فعلی با انسان اولیه، تفاوتهای شگرفی دارد. اما انسان، همان انسان است.
ادیان الهی، انسان اولیه را انسان مکلّف می دانند که در ارتباط با خدای آفرینندهاش احساس تکلیف میکند و از این رو احساس مسئولیت در برابر خدا و انسانیت مینماید.
اندیشمندان غیردینی، انسان اولیه را “تکامل یافته حیوان” میدانند.
آنان این تکامل را در انسان عاقل و دارای اراده،قایل هستند که عقل و اراده موجب احساس مسئولیت انسانی میباشد.
بنابر این اندیشه انسانی چه متصل به وحی باشد یا نباشد، انسان را انسان مسئول می داند و انسان مسئول، احساس تکلیف و وظیفه میکند.
ادیان الهی، دوره های تاریخ انسان را با انبیاء شکل دادهاند.
دوران آدم – دوران نوح – دوران ابراهیم – دوران موسی – دوران عیسی – دوران پیامبر اسلام.
اندیشمندان غیردینی بر اساس فرضیات خویش انسان را دورهبندی کردهاند:
۱ – انسان غارنشین، انسان کشاورز، انسان صنعتی، انسان اومانیسم، مارکسیم. دورهبندی تاریخ انسان را بر اساس زیربنای اقتصاد، تعریف فرضی کرده است.
۲- انسان اولیه با جامعه اشتراکی(کمون اولیه)، انسان برده و بردهدار با جامعه (بردهداری)
۳- انسان فئودال– انسان بورژوا و پرولتاریا با جامعه بورژوازی – انسان کارگر، با جامعه پرولتاریایی – انسان اشتراکی با جامعه اشتراکی نهایی(کمون)
در این تقسیمبندی تاریخ انسان بر روی کره خاکی، نگاهها و مواضع نسبت به انسانها و نسلهای انسانی متفاوت میشود.
ادیان الهی، انسان را دارای پیوند الهی در نسلها میدانند که در حال تکامل هستند. آنها “تقابل نسلها” را قبول ندارند بلکه “تکامل نسلها” را نظر دارند.
ادیان الهی، نسلها را در مورد یکدیگر دارای مسئولیت و حقوق می دانند. حقوق پدران و مادران بر فرزندان و حقوق فرزندان بر پدران و مادران که همه در برابر این حقوق، مسئولیت مشترک و متقابل دارند. اسلام، نسلها را وارث نسلهای قبلی میداند که بار وراثت تاریخ بشری را در این رود بزرگ و مستمر باید به بهترین وجه به مقصود برسانند.
اندیشههای غیرالهی و غیردینی کاملاً متفاوتند:
برخی نسلها را امتداد همان رود میدانند. ولی اکثر نسلها را جامعهای جدید تلقی میکنند که باید در فکر خود و زندگانی خویش باشد و گذشتهها و گذشتگان را نسل قدیمی و تاریخ تمام شده و مزاحم نسل جدید میدانند. این نگاه و نگرش بجای پیوندها، گسست نسلها را پدید آورده است.
مارکسیسم نسل گذشته را نسل کهنه، خیالاتی، مربوط به دورانهای فئودالی و بورژوازی و معتقد به سنتهای ایدهآلیستی میداند و در واقع به همه نسلهای بشر توهین و اهانت میکند و فقط نسل جوان را نسل نو میداند که نمونه جالب و آشکار آن را در ادبیات مارکسیستی به آسانی میتوان دید.
در کتاب ماهی سیاه کوچولوی صمد بهرنگی، این ماهی سیاه کوچولو است که علیه نسل کهنه پدری و مادری خود شورش میکند و در تضاد با آنها راهی که خود یافته است، میپیماید و به دریا میپیوندد. یا کودک کچلی است که با کلاه مرموز، نامریی میشود و همه نسل موجودش را به سخره میگیرد و ماجراجویی مینماید.
فرهنگ غرب هم نسل جدید و نسل قدیم را مطرح میکند که نسل جدید، بر اساس مدرنیته و پست مدرنیسم باید جدای از نسلهای گذشته، راه و رسم زندگانی مادی خود را سامان دهد تا بتواند خوش بگذراند.
سیاست استعمار فرهنگی غرب، “نواستعمار” و سیاست استعمار قطب کمونیسم “استعمار سرخ” در دوران دو قطبی بودن دو ابر قدرت جهان، در فاصله نسلها و ایجاد جدایی بین نسلها و ایجاد تقابل و از بین بردن تفاهم بین نسلی، نقش مهمی را ایفا کردند و هنوز هم پس از فروپاشی قطب مارکسیسم، قطب استعمار فرهنگی غرب،در این زمینه کار همه جانبهای را انجام میدهد. علت این است که استراتژی اصلی سلطهگری، «تفرقه افکنی» است.
لذا در چرخه نسلها که چهار نسل را در بر میگیرد، ایجاد اختلاف و تفرقه و جدایی نسلها میکند.
این چرخه نسلها عبارتند از: ۱- نسل اول، پدر بزرگ و مادر بزرگها ۲- نسل دوم، میان سالها ۳- نسل سوم، نسل جوان و نوجوان ۴- نسل خردسال و کودکان که نسل چهارم هستند.
معمولاً این چهار نسل یک چرخه زندگانی نسلی را در رابطه با زمان خویش تشکیل میدهند والا نسل پنجم دیگر نسل اول را به علت درگذشت آنها نمییابد و نسل اول هم نسل پنجم را نمیبیند لذا در ادبیات فارسی به این نسل «ندیده» میگویند.
استعمار نسل اول را نسل قدیمی، بی اطلاع از تحولات و شرایط جهانی – بی خبر از خواستهای نسل جوان و دارای تفکر قدیمی معرفی مینماید. و در واقع سه نسل بعدی را با نسل اول، بیگانه میسازد و آنها را از استفاده از تجربیات و انتقال دانش و دانستههای نسل اول محروم میکند.
استعمار برای نسل چهارم کوشش دارد که آنها را با استفاده از همه صنایع و علوم خود، حتی اسباببازیها، نسل مسخ شدهای نماید و برای اینکه آنها را از موی سر تا ناخن پا مقلد غرب کند و از هویت انسانی مستقل، محروم نماید. تبلیغات شدیدی را در تخریب نسلهای گذشته و میراث انسانی نسلها انجام میدهد و بذر جدایی و تنافر با نسل اول را در آنها میکارد.
استعمار، نسل دوم را که اداره امور جامعه بر دوش آنهاست، مورد تهاجم قرار میدهد که نمیتواند جامعه را اداره کند و خواستهها را برآورده سازد و سایر مواردی که نیاز به ذکر انها نیست تا هم آنها را دچار مشکل کند و هم سه نسل دیگر را مقابل آنها قرار دهد.
استعمار، نسل سوم که جوانان باشد را آماج شبیخون فرهنگی قرار می دهد. از طرفی جوان را «همه چیز و محور همه امور» تبلیغ میکند واز طرف دیگر او را علیه نسل فعلی، و نسل اول میشوراند.
نتیجه این سیاست استعماری، جدایی نسلهاست.
اسلام خالص، در پی وحدت انسانها و پیوند صحیح نسلهاست.
نسل اول را دستور میدهد، اکرام کنید. «اکرموا کبارکم».
پدران و مادران را در حد عبادت خداوند، توصیه میدارد که احترام کنید و در برابرشان سخن درشت و رنجشآور نگویید و در برابر آنها بالهای محبت و پرواز خود را با نهایت خشوع بگشایید که احساس کنند شما قدرشناس آنها هستید. “وبالوالدین احسانا”.
اسلام سه نسل را در برابر نسل اول متعهد، مسئول و سراپا عشق و محبت و سپاس میخواهد. در برابر به نسل اول توصیه دارد که نسلهای بعدی بر شما حقوقی دارند که باید آنها را ادا کنید آن هم با نهایت محبت و جدیت و احساس مسئولیت باشد.
به نسل دوم، توصیه نسل سوم را مینماید. «علیکم بالاحداث، (شما به این نونهالهای جامعه انسانی کاملاً مواظبت داشته باشید).
و ضمن سفارش نسل چهارم، آن نسل را نیز میخواهد بگونهای پرورش یابند که انسان مسئول و انسان وارث، و انسان متعهد باشند.
این پیوند نسلها بر اساس خداخواهی و خداباوری و مسئولیتهای الهی وانسانی و ارزشهای بشری مبارکترین پیوند است. و اسلام دین محبت و صلح و نیکی به همه بندگان خداست و به فرموده امام صادق(ع): «هل الدین الا الحّب» (آیا دین جز دوستی و محبت چیز دیگری است؟)
در انقلاب اسلامی ایران که هدفش ایجاد جامعه نمونه اسلامی است. نسل اول انقلاب، با تقدیر و بدهکار دانستن خود به همه نسلهای گذشتهای که در اسلام و در ایران برای حق و آزادی وعدالت قیام کرده بودند؛ تحت رهبری امام به دفاع از اسلام در برابر تهاجم آمریکا و انگلیس و همه دشمنان اسلام بپاخاست. رنجها، شکنجههای مهیب، زندانهای طولانی، شهادت، معلولیت، تبعید، زندگانی مخفی، تقدیم کردن عزیزان خود، این نسل قهرمان را از جهاد صادقانه باز نداشت تا انقلاب را به ثمر رساند.
سپس در نظام جمهوری اسلامی به انجام وظیفه برخاست و حضور پیران مرد و زن در جبههها، در راهپیماییها، در اجتماعات، در سازندگیها، در خنثی کردن توطئهها و فتنهها و در پای صندوقهای رأی، استمرار همان مجاهدت نسل اول انقلاب است که حق بزرگی به گردن نسلهای فعلی و آینده دارد؛ هر چند خود را همواره بدهکار میدانسته و میداند.
نسل دوم همانها بودند که امام در ۱۵ خرداد ۴۲ فرمود؛ یاران من در گهوارهها هستند. آنها همپای نسل اول در تمام صحنههای انقلاب اسلامی به میدان آمدند که نمونه بارز آن ۱۳ آبان ۵۹ در نسل نوجوان دانشآموزی که شهید داد، آشکار است.
این نسل در کنار و همراه نسل اول، و نسل سوم که نوجوان بودند در انقلاب و در همه صحنههای نظام به ویژه در دفاع مقدس کوشیدند و خروشیدند.
و اکنون نسل سوم انقلاب اسلامی در کنار دو نسل گذشته، که البته از نسل اول کمی باقی ماندهاند پرنشاط و پرتوان در کار تکامل نظام و انقلاب اسلامی است.
شهدای هستهای، شهدای صنعت نفت و گاز، شهدای کارگر و کشاورز، شهدای کسب و تجارت، شهدای کارمند از هر رشتهای و همه شهدای این مملکت که اکثر جوان هستند؛ نمونههای بارز این حضور نسل سوم انقلاب است.
این نسل گرچه دیکتاتوری و استبداد مخوف و پلید شاه و اربابان آمریکایی و اروپایی و صهیونیستی آنها را شخصاً ندیده و از خاطرهها و کتابها شناخته است اما در سایه بصیرت و هوش و دانشی که آموخته و از مشاهده وضعیت نابهنجار کشورهای مشابه ایران دوران شاه، کاملاً مسئولیت خویش را میشناسد و آگاه است.
لکن نسل سوم و چهارم انقلاب، در شرایط و مقتضیات جدیدی غیر از دوران شاه و دهههای اول تا سوم انقلاب بسر میبرند. لذا وظایف آنها سخت تر و شرایط پیچیدهتر و دشواریها افزونتر است. ولی اطمینان داریم که هر چهار نسل انقلاب اسلامی در پیوندی الهی و ارزشی، دست در دست هم با مهر و محبت، شجاعت و شهامت، پیگیر ایجاد آن جامعه نمونه اسلامی هستند که زمینهساز حکومت عدل و قسط جهانی اسلام با روش امامت عدل و قائم به حق، میباشد.