05 اردیبهشت 1394
سحرم بادهء احسان و وفایی دادند
از غم و غصّه و تشویش ، رهایی دادند
من که از میکده و شاهد مستان بودم
هردم از غصّۀ تقدیر، بهایی دادند
ساکن کوی وفایم ، ندهد راه به من
ساقی میکده ، جز آنکه بلایی دادند
قامتم خم شد و دیباچه فروریخت زغم… بیشتر »
1 نظر
05 اردیبهشت 1394
کاش می شد مثل لاله مثل بید
در حیاط خانه اش منزل گزید
کاش می شد تا فراسوی دلش
همچو آهوی هراسانی دوید
کاش می شد در بهاری پر امید
با پرستوها به ایوانش رسید
کاش می شد در کنار او نشست
از لبان غنچه اش صد یاس چید
کاش می شد منزلش آباد کرد
غصه… بیشتر »