« مرغ باغ ملکوت »
16 آبان 1395
وصال شیرازی :
از تاب رفت و طشت طلب کرد و ناله کرد
و آن طشت را ز خون جگر باغ لاله کرد
خونی که خورده در همه عمر از گلو بریخت
خود را تهی زخون دل چند ساله کرد
نبود عجب که خون جگر ، گر شدش بجام
عمریش روزگار ، همین در پیاله کرد
نتوان نوشت ، قصه درد و مصیبتش
ور می توان ، ز غصه هزاران رساله کرد
زینب درید معجر و آه از جگر کشید
کلثوم زد به سینه و از درد ، ناله کرد