04 آذر 1394
« انتظار رجعت ارباب »
هزار مرتبه گشتم ، دچار چشمانت
بیا که مضطربم ، ز انتظار چشمانت
قسم به آیۀ هستی ، قرار می گیرم
دوباره در حرمت ، از بهار چشمانت
دلم به یاد تو در سینه می طپد « مظلوم » !
که جان خسته کنم تا ، نثار چشمانت
ابوالفضائل والا ! فدائیِ ارباب
مگر خزان شده با آن ، انار چشمانت ؟!
چه شعله ای زده ای ذوالجناح ، بر قلبم
تو با نبودنِ مولا ، کنار چشمانت
کجای جان تو پیدا کنم ، بریده گلو ؟
که غرق بوسه کنم بی قرار ، چشمانت ؟
تمام سیر فلک ، لنگ یک اشارت توست
جهان و سیر فلک بر مدار چشمانت !
تو را که منتظرم ، تا بیایی از کعبه
چگونه سجده نیارم ؛ نثار چشمانت !
« صبا ملکوتی »
1 نظر