در مصطبۀ عرش برین بال گشودم ؛ دیدم چه جمالی !
میلاد سیّد السّاجدین علیه السّلام مبارک باد !
روزی به سراپردۀ رندان تو رفتم کز حضرت شاهی
شاید که ز رندان بلا دیده بگیرم رندانه سراغی
دیدم همه در شرب مدامند از این روی در محضر شاهند
ناگاه به دستان خودم نیز بدیدم پیمانه ی نابی
گفتم که شها ! در مه شعبان چه می است این ؟
در ساغر هستی
گفتا که بنوشش به دمی ذُریه ی آدم
کز فاقه در آیی !
رندانه بنوشیدم و از خود برهیدم از شدت مستی
در آینه ی یار گرانمایه بدیدم رخشنده لوایی
دیدم که جمال رخ دلدار عیان گشت از نور الهی
در مصطبۀ عرش برین بال گشودم دیدم چه جمالی :
****************************
گه موسیِ دریای عرب شد به رسالت در کعبۀ دلها
گاه دگرش پور عرب شد به فتوت آن حیدر (ع) نامی
تا آنکه حسن(ع) شد دل کفار بلرزید از خُلق نکویش
یا آنکه حسین آمد و در کرب وبلا رفت بی هیچ گناهی
گاهی به عیان شد به مَثَل چون یَلِ رستم بوالفضل علمدار
گه قاسمِ صحرای بلا شد به حقیقت دردانه جوانی
بار دگرش از رخ جانانه درخشید بر سیرت سجّاد(ع)
« در آتش شوق از غم دل غرق گلابست» آن لعبت جانی
**************************************
در راه که گشتم به جمال ازلی مست در جملۀ هستی
یک باره به مهدیِ(عج)نکوروی رسیدم چون باد بهاری
در نیمۀ شعبان بگشودند در عشق بر افلاک ملائک
زان جمله از این عالم و آدم بشنیدم ارزنده نوایی
آن هادیِ امّت چو نظر بر دو جهان کرد از نور جمالش
در کوکبۀ عرشِ برین ساز نمودم فریاد رهایی
از ظلمت غدّارۀ ابلیس رهیدم زان پس به دو عالم
سرمایۀ هستی به رخ یار نمودم در حضرت شاهی !
صبا ملکوتی