03 خرداد 1395
« او كه تنديس وجودش ، زمزم است »
رفته بودم ، از دو دست عاطفه
حسرت آمد ، بر مزار من نشست
رحمت آمد ، واژه هایم را نوشت
غیرت آمد ، سنگ قبرم را شکست !
***
او رسید ، امّا تنم جانی نداشت
سنگ قبرم ، از… بیشتر »
1 نظر