« مرغ باغ ملکوت »
بزم ما را نبود زيب و فري بهتر از اين
نيست ما بي خبران را خبري بهتر از اين
بهر پرواز به کاشانه قاف ملکوت
حق نداده است مرا بال و پري بهتر از اين
هر کسي را اثري هست گرانمايه و من
بين اشعار ندارم اثري بهتر از اين
آمد اين مژده به گوشم سحر از عالم غيب
که نباشد شب ما را سحري بهتر از اين
شب ميلاد همايونِ بهين رهبر ماست
که بشر را نبود راهبري بهتر از اين
از گريبان زمين سر زده خورشيد مگر
که نديده است به خود زيب و فري بهتر از اين
جاي دارد که بگويد به دو صد جلوه زمين
آسمانا ! تو نداري قمري بهتر از اين
صادق آل نبي را پسري داد خدا
که نباشد پدري را پسري بهتر از اين
بعد صادق ز ره لطف نداده است به ما
صدف بحر ولايت ، گهري بهتر از اين
به خدائي خدا نيست در اقليم وجود
بهر زيب سر ما تاج سري بهتر از اين
بهر نابودي هارون ستمگر نبود
خفته در بيشه دين ، شير نري بهتر از اين
بهر پرپر شدن زهر ندارد به يقين
شجر گلشن دين برگ و بري بهتر از اين
گوئيا خلق نکرده است بدين حسن و خصال
بين ابناء بشر ، حق ، بشري بهتر از اين
اي شه ملک خراسان ! پسر شير خدا
چون تو نبود پسري را پدري بهتر از اين
حاجت خويش طلب کن که ندارد پس از اين
تير جانسوز دعايت اثري بهتر از اين
من ژوليده چه گويم که ز يمن قدمش
بزم ما را نبود زيب و فري بهتر از اين . . .
شاعر : ژوليده نيشابوري