« مرغ باغ ملکوت »
« جام بلورين »
فرقي نمي كند ؛ شمع باشي يا كه آهن
به هر حال آبت مي كند
اين عطشناكي حضور
عطش رسيدن به وصال معبود
اما ، شمع كه باشي ، مقرّب تري !
خاك باشي يا كه خاكستر
به هر حال بلندت مي كند
اين نسيم رحمت حق
ولي خاكستر كه باشي ، عزيز تري !
فرقي نمي كند ، آب باشي يا كه آتش
به يكباره زير و رويت مي كند
اين هُرمِ شكوه وصال
ولي آب كه باشي ، مطهّر تري !
مي خواهي جام باش ، از جنس بلور
يا كه گلدان سفالينه اي از خاك كبود
تو به هر حال ، دلت مي شكند
كه اگر جام بلورين باشي
تكّه هاي دل تو
مي شود ، آينه باران عطوفت هايت
_ دل بشكسته تماشا دارد _
تكّه هاي دل خود را به روي دست بگير
و ببر بالاتر
به خدا هديه بده
هديه اي والاتر
هديه اي رو حاني !
« صبا ملكوتي »
20 / 3 / 95