« مرغ باغ ملکوت »
02 آبان 1395
لَا حَولَ وَ لاَ قُوَّةَ إِلََّا بِاللهِ العَلِیِّ العَظِیمِ
وَ سَیَعلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیََّ مُنقَلَبٍ یَنقَلِبونَ
« قرآن منم ! چه غم كه شود نيزه ، رحل من »
جوشيد خونم از دل و شد ديده باز ، تر
نشنيد كس مصيبت از اين جانگدازتر
صبحي دميد از شب عاصي سياه تر
وز پي شبي ز روز قيامت درازتر
بر نيزه ها تلاوت خورشيد، ديدني ست
قرآن كسي شنيده از اين دلنوازتر ؟
قرآن منم چه غم كه شود نيزه ، رحل من
امشب مرا در اوج ببين سرفرازتر
عشق توام كشاند بدين جا ، نه كوفيان
من بي نيازم از همه ، تو بي نيازتر
قنداق اصغر است مرا تير آخرين
در عاشقي نبوده ز من پاكبازتر
با كاروان نيزه شبي را سحر كنيد
باران شويد و با همه تن گريه سر كنيد
علیرضا قزوه