29 آذر 1394
« تمنّاي وصال »
تا كي به تمنّاي وصال تو يگانه
اشكم شود از هر مژه ، چون سيل روانه
خواهد به سر آيد ، غم هجران تو يا نه
اي تير غمت را ، دل عشاق نشانه
« جمعي به تو مشغول و تو غائب ز ميانه »
بلبل به چمن ، زان گل رخسار نشان ديد
پروانه در آتش شد و اسرار عيان ديد
عارف ، صفت وصف تو ، در پير و جوان ديد
يعني همه جا عكس رخ يار توان ديد
« ديوانه نيم من كه روم خانه به خانه »
هر در كه زنم ، صاحب آن خانه تويي تو
هر جا كه روم ، پرتو كاشانه تويي تو
در ميكده و دير ، كه جانانه تويي تو
مقصود من از كعبه و بتخانه تويي تو
« مقصود توئي ، كعبه و بتخانه بهانه ! »
نظر دهید »