04 شهریور 1395
داستان دنباله دار
فصل دوم :
قسمت شصت و نهم :
یک رطب برداشتم که با لحن گرم و مهربانش سرِ صحبت را باز کرد : « الهه جان ! می دونی امشب چه شبی يه ؟ »
خرما را در دهانم گذاشتم و ابروانم را به علامت ندانستن بالا انداختم که خودش با نگاهی که از… بیشتر »
نظر دهید »