14 مرداد 1395
داستان دنباله دار
فصل دوم :
قسمت شصتم :
از خشمی خروشان ، خون در چشمانش دوید و با فریادی عصبی اوج محبتش را نشانم داد : « الهه ! داری با خودت چی کار می کنی ؟!!! می خوای خودتو بکشی ؟!!! تو نمی خوای زنده بمونی و خوب شدن مامان رو ببینی… بیشتر »
نظر دهید »
14 مرداد 1395
داستان دنباله دار
فصل دوم :
قسمت پنجاه و هشتم :
به امید اینکه خنکای آب وضو دلم را آرام کند ، وضو گرفتم و سجاده ام را گشودم . چادر نمازم را سر کردم و به نیت آرامش قلبم دو رکعت نماز خواندم .
حق با مجید بود ، باید خودم را آماده می کردم تا… بیشتر »