21 مرداد 1395
داستان دنباله دار
فصل دوم :
قسمت شصت و سوم :
صدای اذان ظهر بلند شد و ما را مهیای نماز کرد . من و مادر وضو گرفتیم و برای خواندن نماز به اتاق رفتیم . داخل اتاق دو سجاده زیبا پهن شده و با هوشیاری میزبان ، مُهری هم رویش نبود تا به مذهب میهمان… بیشتر »
نظر دهید »
21 مرداد 1395
داستان دنباله دار
فصل دوم :
قسمت شصت و سوم :
خانه شان طبقه چهارم یک آپارتمان به نسبت نوساز در شرق تهران بود . از آسانسور که خارج شدیم ، عمه فاطمه در پاشنه در منتظرمان ایستاده بود و با استقبال گرم و بی ریایش وارد خانه شدیم . عطر خورشت… بیشتر »