10 مرداد 1395
داستان دنباله دار
فصل دوم :
قسمت پنجاه و هشتم :
با نگاه غمبارم به چشمانش پناه بردم و ناله زدم : « مجید! مامانم ... مامانم سرطان داره ... مجید! مامانم داره از دستم میره ... » و باز هجوم گریه گلویم را پُر کرد . مثل این که دستانش بی حس… بیشتر »
نظر دهید »
10 مرداد 1395
داستان دنباله دار
فصل دوم :
قسمت پنجاه و هفتم :
زبانم بند آمده بود و نمی توانستم چیزی بگویم یا حتی قطره ای آب بنوشم . به نقطه ای مبهم روی دیوار روبرویم خیره مانده و تنها به مادر فکر می کردم . که حدود ده ماه این درد و رنج را تحمل کرده… بیشتر »
10 مرداد 1395
داستان دنباله دار
فصل دوم :
قسمت پنجاه و هفتم :
زبانم بند آمده بود و نمی توانستم چیزی بگویم یا حتی قطره ای آب بنوشم . به نقطه ای مبهم روی دیوار روبرویم خیره مانده و تنها به مادر فکر می کردم . که حدود ده ماه این درد و رنج را تحمل کرده… بیشتر »