« مرغ باغ ملکوت »
یارب خُمار دَردم، دَرد محبتم ده
تا دُرد عشق یاری، با یاوریّ باده
بر دوش صبر گیرم؛ شاید قرار گیرم!
* * * * *
هر شب کمند زلفش، بر تار دل نوازد
یک زخمه از کمندش بر دست کوچکم ده
بر دوش صبر گیرم ، شاید قرار گیرم!
* * * * *
لعل لبش هماره، گمراه می کند دل
این عشق جاودانی، کز آسمان فتاده
بر دوش صبر گیرم ، شاید قرار گیرم!
* * * * *
باور نمی کنندش مردان عافیت نوش
خاکستر محبّت، در کار دل چه ساده !
بر دوش صبر گیرم ، شاید قرار گیرم!
* * * * *
هر دم عقاب تیزی ، دل می زند به دریا
اما من این دل خام ، بی اُشتر و لَباده
بر دوش صبر گیرم ، شاید قرار گیرم !
* * * * *
هر لحظه ماه رويی ، دل مي برد ، ز رندي
من اين دلِ نزارم ، در ابتداي جاده
بر دوش صبر گيرم ، شايد قرار گيرم !
سروده: « صبا ملکوتی »