14 شهریور 1395
چشمان بی رنگ مادر ثابت مانده و ردّ خونریزی معده اش که از دهانش بیرون می ریخت ، روی صورت سفید و بی رنگش هر لحظه پر رنگ تر می شد . هر چه صدایش می کردم جوابی نمی شنیدم و هر چه نگاهش می کردم حتی پلکی هم نمی زد که به ناگاه ، جریان نفسش هم قطع شد و قفسه… بیشتر »
نظر دهید »