25 تیر 1395
داستان دنباله دار :
جان شيعه ، اهل سنت
قسمت بيست و چهارم :
در را پشت سرم بستم و به سمت راهرو چرخیدم که دیدم آقای عادلی با ظرف شله زردی که در دستانش قرار داشت ، مردد روی پله اول راه پله ایستاده است . با دیدن من با دستپاچگی سلام کرد و از روی… بیشتر »
نظر دهید »