28 تیر 1395
داستان دنباله دار :
فصل دوم :
قسمت چهل و سوم :
با هر رکوع و سجودی که انجام می داد ، نگاه مرا هم با خودش می بُرد تا به چشم خود ببینم پیشانی بلندش روی مخمل جانماز به سجده می رود . یعنی دل او به بهانه محبت من این چنین نرم شده بود ؟ یعنی ممکن… بیشتر »
1 نظر
28 تیر 1395
داستان دنباله دار :
فصل دوم :
قسمت چهل و دوم :
لحظاتی محو زیبایی چشم نوازش شدم و سپس با صدایی که از شور و شعف به لکنت افتاده بود ، گفتم : « مجید ! دستت درد نکنه ! من ... من اصلاً فکرش هم نمی کردم ! وای مجید ! خیلی قشنگه ! »
کاغذ کادو را… بیشتر »