27 تیر 1395
داستان دنباله دار :
فصل دوم :
قسمت چهل و يكم :
شرمنده از عذابی که به مادرم داده بودم ، سرم را پایین انداختم که مجید چند قدمی جلو آمد و گفت : « تقصیر من شد ! من از الهه خواستم بریم بیرون ! فکر نمی کردم انقدر نگران بشید ! » سپس شلنگ را… بیشتر »
نظر دهید »
27 تیر 1395
یارب خُمار دَردم ، دَرد محبّتم ده *** تا دُرد عشق یاری ، با یاوریِ باده
بر دوش صبر گیرم ، شاید قرار گیرم
هر شب کمند زلفش بر تار دل نوازد *** یک زخمه از کمندش بر دست کوچکم ده
بر دوش… بیشتر »
27 تیر 1395
دكتر حسن عباسي :
« چرا حزب اللهی ها ازداوج نمی کنند ؟ »
http://www.aparat.com/v/3Ojw8
بیشتر »
27 تیر 1395
داستان دنباله دار :
فصل دوم :
قسمت چهلم :
دیگر به آمدن مجیدم چیزی نمانده بود که به آشپزخانه رفتم ، چای دم کردم و دوباره به بالکن برگشتم . آوای آواز پرندگان در حیاط پیچیده بود که صدای باز شدن در حیاط هم اضافه شد و مژده آمدن مجید را… بیشتر »
27 تیر 1395
داستان دنباله دار :
فصل دوم :
قسمت سي و نهم :
سرش را پایین انداخت و با نغمه ای نجیبانه پاسخ داد : « آخه اون شب که برای تو خواستگار اومده بود ، اواسط محرم بود و من نمی تونستم قبل از تموم شدن ماه صفر کاری بکنم . »
تازه متوجه شدم علت صبر… بیشتر »
27 تیر 1395
داستان دنباله دار :
فصل دوم :
قسمت سي و هشتم :
سپس خنده از روی صورتش جمع شد و با رگه ای از نگرانی که در صدایش موج می زد ، پرسید : « الهه جان ! از زندگی ات راضی هستی ؟ »
دیس عدس را روی فرش گذاشتم و مادر در برابر نگاه متعجبم ، باز سؤال… بیشتر »
27 تیر 1395
« تغيير سبك زندگي در سايه تجرّد »
http://www.aparat.com/v/4psel
بیشتر »
27 تیر 1395
« تحصيلات عالي ! »
مهم ترين مانع ازدواج جوانان
http://www.aparat.com/v/Gvmfa
بیشتر »
27 تیر 1395
داستان دنباله دار :
فصل دوم :
قسمت سي و هفتم :
با لحن گرم مجید که به اسم صدایم می کرد ، چشمانم را گشودم ، اما شیرینی خواب سحرگاه دست بردار نبود که باز صدای مهربانش در گوشم نشست : « الهه جان ! بیدار شو ! وقت نمازه . »
نگاهم را به دنبالش… بیشتر »