25 تیر 1395
داستان دنباله دار :
جان شيعه ، اهل سنت
قسمت بيست و نهم :
سپس به چشمان مادر نگاه کرد و قاطعانه ادامه داد : « حاج خانم ! مجید تمام عمر روی پای خودش بزرگ شده و به تمام معنا مثل یه مرد زندگی کرده ! وقتی حرفی می زنه ، روی حرفش می مونه ! یعنی… بیشتر »
نظر دهید »
25 تیر 1395
داستان دنباله دار :
جان شيعه ، اهل سنت
قسمت بيست و هشتم :
از صدای ضعیفی که از بیرون اتاق خواب در گوشم می پیچید ، چشمانم را گشودم . پنجره اتاق باز بود و نسیم خنکی که به همراه درخشش آفتابِ صبح ، به صورتم دست می کشید ، مژده آغاز یک روزِ خوب را… بیشتر »
25 تیر 1395
کجایند تشکل های دانشجویی؟ کجایند خطبای اسلامی؟
متأسفانه مغالطه ها و وسوسه های شیطانی باعث شده که جو منفی علیه برخورد
پلیسی با بدحجابی شکل بگیرد و نیروی انتظامی و قوه قضاییه هم چندی است که برخورد
با… بیشتر »
25 تیر 1395
رسالت یک روحانی چیست؟ کوشش برای پیاده کردن حکم خدا یا خودشیرینی کردن برای مردم
این هم شگردی قدیمی است برای تخریب. اینکه یک تفکر احمقانه را به طرف مقابلت نسبت
بدهی و بعد خودت با ژست… بیشتر »
25 تیر 1395
استدلال کسانی که رشد بدحجابی را ناشی از برخوردهای پلیسی می دانند یک
استدلال تجربی است و هیچ مبنای شرعی ندارد.اما همین استدلال تجربی هم یک اشکال
بزرگ دارد و آن اینکه در این نتیجه گیری علت و معلولی تأثیر سایر عوامل… بیشتر »
25 تیر 1395
قطعا اهدای گل و تقدیر از زنان محجبه حرکتی زیبا و فرهنگ ساز است اما ...
اگر این کارها در راستای این وسوسه ی شیطانی باشد که « فقط کار ایجابی کنیم » یا « فقط باید کار فرهنگی بکنیم » در این صورت دیگر قضیه متفاوت خواهد بود .
طبق شرع… بیشتر »
25 تیر 1395
داستان دنباله دار :
جان شيعه ، اهل سنت
قسمت بيست و هفتم :
به خانه که رسیدیم ، مادر از میوه های رنگارنگی که خریده بودیم ، خوشحال شد و در جواب گلایه های شیطنت آمیز عبدالله با گفتن « کار خوبی کردی مادر جون ! » از من حمایت کرد .
عبدالله… بیشتر »
25 تیر 1395
داستان دنباله دار :
جان شيعه ، اهل سنت
قسمت بيست و ششم :
پدر هم گرچه چندان مهمان نواز و خوشرو نبود ، اما در این امور ، اختیار را به مادر می داد . تلفن را که قطع کرد ، رو به من و عبدالله پرسید : « نظرتون چیه ؟ امشب برای شام دعوتشون کنم ؟ »… بیشتر »
25 تیر 1395
داستان دنباله دار :
جان شيعه ، اهل سنت
قسمت بيست و پنجم :
آفتاب کمرنگ بندرعباس که دیگر تن نخل ها را نمی سوزاند ، باد خنکی که از سمت خلیج فارس ، لای شاخه ها می دوید و خوشه های خالی خرما را نوازش می داد و بارش های گاه و بیگاهی که گرد و غبار را… بیشتر »
25 تیر 1395
داستان دنباله دار :
جان شيعه ، اهل سنت
قسمت بيست و چهارم :
در را پشت سرم بستم و به سمت راهرو چرخیدم که دیدم آقای عادلی با ظرف شله زردی که در دستانش قرار داشت ، مردد روی پله اول راه پله ایستاده است . با دیدن من با دستپاچگی سلام کرد و از روی… بیشتر »